۱۳۹۳ آذر ۴, سه‌شنبه

تارنما چیست؟

مبحث تبدیل کلمات «بیگانه» یا همان غیر فارسی به کلمات «باگانه» یا همان پارسی سره، در جدول رده‌بندی «تلاش‌های پُرحاشیه»[۱]، نسبت به مبحث تبدیل بانکداری غربی به بانکداری شرقی[۲] با اختلاف دو امتیاز، صدرنشین است.

که به طور خلاصه یعنی: بیشترین دغدغه‌ی روزانه‌ی دغدغه‌بازان[۳]، صرف تبدیل کلمات غیرفارسی به فارسی سره می‌شود.

از این رو بر آن شدم تا طی یک مصاحبه‌، نظر مردم عزیز کشورمان را در رابطه با کلمه‌ی «تارنما» جویا گردم. قصدم از این مصاحبه این بود که ببینم این عبارت که حاصل تلاش‌های شبانه‌روزی پارسی‌گردانان است، نسبت به عبارت اصلی، یعنی «وبسایت»، چه میزان واضح و رسا می‌باشد.

ابتدا به یک مرد میانسال برخوردم:

من: سلام.
مرد: بفرمایید.
من: یه سؤال داشتم ازتون.
مرد: به خدا من به این محله وارد نیستم. مهمونیم اینجا.
من: نه آقا. من گزارشگرم. میخواستم در مورد یک کلمه نظرتون رو بپرسم.
مرد: بفرمایید.
من: شما می‌دونید معنی کلمه‌ی «تارنما» چیه؟
مرد: تارنما؟... بله، همون عینک آفتابی هستش.
من: نظر دیگه‌ای ندارید؟
مرد: نه،... من اچ دی ویژن[۴] گرفتم، راضیم.
من: خب چرا از همون کلمه‌ی عینک آفتابی استفاده نکنیم؟
مرد: چون فارسی نیست.
من: کجاش فارسی نیست؟
مرد: عینک عربیه. یعنی چشم تو.

سپس جلوی چند جوان را گرفتم و با یکی‌شان مصاحبه کردم:

من: سلام
جوان: جونم داداش؟
من: نظر شما در مورد کلمه‌ی «تارنما» چیه؟
جوان: خوبه. بالاخره هر چیزی که تازه اختراع میشه ممکنه اسم و رسم خارجی مارجی داشته باشه. بهتره که اسم ایرونی بذاریم روش تا هم خودمون راضی باشیم، هم مشت محکمی باشه به دهان بیگانگان.
من: پس می‌دونید تارنما یعنی چی؟
جوان: آره داداش. اتفاقاً من و همین بر و بچه‌هایی که می‌بینی هفته‌ی پیش رفتیم نمایشگاه ساز و دهل. یه ویترینایی مد شده که جنس منس رو میذارن روش می‌چرخه. اتفاقا اونجا «تار» گذاشته بودن روش می‌چرخید به همه نما می‌داد. به اینا می‌گن تارنما.
من: مخلصم.

از توی یک کوچه رد می‌شدم که دیدم مرد طاس چاقی کنار یک ساختمان نیمه‌کاره ایستاده و بالا را نگاه می‌کند.

من: سلام آقا.
مرد با لهجه‌ی فوق‌بازاری: آقا کنار واستا چیزی پرت نشه تو کله‌ات.
من: آقا یه سؤال دارم ازتون.
مرد: فرمایش!
من: آقا شما در مورد کلمه‌ی «تارنما» تا حالا چیزی شنیدید؟
مرد با خشم: مگه می‌شه نشنیده باشم؟ ما خودمون دستمون تو کاره. سیفیدنما، سیاه‌نما، سبزنما، زردنما، تارنما، نما شفّاف، نمای چندرنگ، نما آجری، نما شیشه‌ای، خلاصه با هر نمایی بخوای دوماهه تحویلت می‌دم. دَ (۱۰) سال هم ضیمانت می‌کنم یه چیکّه نم پس نیمی‌ده. حالا کوجا زیمین داری؟
من با تته پته: اجازه بدید با بابا اینا می‌رسم خدمتتون.

آخر سر نیز به خانم مسنّی کمک کردم از خیابان رد شود.

من: مادر جان، شما می‌دونید تارنما چیه؟
‌ 
پیرزن: آی گفتی ننه! تموم دیوارای خونه‌م تارنما شده. پسر بی‌معرفتم قبلنا لاآقل سالی یه بار دم عیدی یادش میفتاد یه مادر دم مرگ داره، بلند می‌شد میومد چارپایه میذاشت، هرچی تار و کبره روی دیوار بسته بود پاک می‌کرد. از موقعی که این عروس بلاگرفته پاش تو خونواده‌ی ما باز شد، بچّه‌مو طلسم کرد، دیگه تلفنم بهم نمی‌زنه. مادر! قربون قد و بالات برم! الهی پیر شی! ثواب داره به امام! دعات می‌کنم! یه دقه از همین ناطقه خانوم اینا یه چارپایه بگیر، همش دو دقه کار داره. یه کمکی به من بکن. به خدا ثواب داره! پیر شی الهی! بی‌کسم! یه چارپایه... همین بغله به خدا خونشون.[۵]

----------------

۱− تلاش‌های پُر حاشیه به تلاش‌هایی گویند که حاشیه‌ی زیادی دارند اما نتیجه‌شان مختصر است.

۲− تأکید می‌کنم که گفتم: «بانکداری شرقی»! انواع بانکداری دیگر به خودشان مربوط است.

۳− دغدغه‌باز: کسی که تخصص و گاهی اعتیاد ویژه‌ای به تلاش‌های پُرحاشیه دارد.

۴− یک برند از میان برندهای عینک‌آفتابی.

۵− دروغ گفتم؛ اصلاً مصاحبه نکردم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر